ديفـال مستـراح
And God has the ability to cum over anything and anyone
سه‌شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۲
هر روز صبح کلّه ی سحر تو اتوبان واسه اينکه خوابم نبره پشت فرمون آواز ميخونم. همين آواز خوندنه بدتر خسته ام ميکنه. ولی اگه نخونم، خوابم ميبره. اينه که ميخونم و خسته تر ميشم ولی مجبورم ادامه بدم. هر صبح وقت این عر عر آواز خوندن، ياد یه داستانی میفتم که بچّگیم تو کیهان بچّه ها خونده بودم. یاد یه صحنه ش که سرخپوستا قهرمان داستانو مجبور کردن رقص مرگ بکنه تا جون داره و هر جا از شدّت خستگی افتاد، بکشنش. 

4 Comments:
Anonymous شیخ شمس الدین said...
چرا راه دور میری همین فیلم شعله هم فکر کنم همینطور بود؟؟ نبود ؟؟؟

Blogger Unknown said...
با این تفاوت که توی اتوبان، خبری از سرخ پوستا نیست و مرگ شخصا واستاده بالا سرت تا بخوابی!

Anonymous ناشناس said...
میگم ایندفعه بجای آواز خوندن برقص وسط اتوبان. هم حنجره ات یه استراحتی میکنه هم غضروف های مفاصلت یه تکونی به خودشون میدن. ضرر نداره. فقط ملایم برقص که دچار انحراف به چپ و راست نشی

Anonymous آیسا said...
چه داستان ترسناکی بوده واسه کیهان بچه ها . البته نظر منم بخوای آواز خوندنه بهترین گزینه نیست واسه نخوابیدن . که البنه به نظرم نمیاد نظر منو بخوای .